زهرا نعمیمی
تهمينه ميلاني را با فيلمهايش درباره زنان ميشناسيم و با عقايد فمينيستياش كه برخلاف بسياري آن را آشكارا بيان ميكند. اما اين بار حضور او را در جشنواره فجر با فيلمي درباره يك هنرپيشه غيرزن ميبينيم و با موضوعي كه اتفاقا به زنان هم ارتباطي ندارد. فيلمي كه به گفته مسوولان ارشاد معناگرا است و خودش آن را اثري اخلاقي ميداند و با اين حال از آنجا كه نشانه در اين فيلم به سمت همكارانش در حوزه سينما است به نظر ميرسد كمي با سرو صدا هم همراه باشد. شايد براي فيلم معناگرايي كه پرسروصدا باشد بايد عنوان و دستهبندي جديدي انتخاب كرد و يا مسوولان ارشاد در دستهبندي اين فليم تجديدنظر كنند. گفتوگو با او در منزلش انجام شد:
چرا اين بار برخلاف فيلمهاي قبليتان كه درباره زنان ميساختيد به سراغ موضوعي درباره يك هنرپيشه مرد سينما رفتهايد؟
درواقع فيلم سوپراستار درباره يك هنرپيشه مرد نيست، درمورد تمام انسانهايي است كه به يك موقعيت اجتماعي ويژه دست مييابند ولي به جاي آنكه از اين موقعيت براي رشد خود و اطرافيان استفاده كنند موجب نابودي خود و آزار آدمهاي اطرافشان ميشوند. حتي پارهاي از ايشان عادات و رفتار نامناسبي پيدا ميكنند، از همه چيز و همه كس سوءاستفاده ميكنند و در نهايت به پوچي ميرسند و در ادامه موقعيت خود را از دست ميدهند. سوپراستار فيلم من ميتوانست يك ستاره ورزشي باشد يا يك تاجر موفق و يا سياستمدار و... بنابراين شغل او مهم نيست. موقعيت او مهم است.
در جايي گفتهايد كه فيلمنامه اوليه را از داستان كوتاهي از هرمان هسه ايده گرفتهايد.
بله، سال گذشته براي تغيير هواپيما بايد مدت 12 ساعت در فرودگاه فرانكفورت ميماندم. معمولا در چنين موقعيتي كتاب ميخوانم. يكي از كتابهاي همراهم مجموعهاي از داستانهاي كوتاه هرمان هسه است. اين نويسنده را بسيار دوست دارم و گاهگداري داستانها و رمانهاي او را چندين بار ميخوانم، مثل آدميان يا گل رموند و نارسيتس سيزارتا و... به هر حال مشغول خواندن اولين داستان كوتاه مجموعه به نام آگوستوس بودم كه جرقهاي در ذهنم زد. فكر كردم از تلفيق اين قصه كوتاه و اخبار ناخوشايندي كه جسته گريخته از سوپراستارهاي مختلف به گوشم ميرسد، ميتوان فيلمنامه زيبايي به وجود آورد. كتابخواني را كنار گذاشتم و در طول 12 ساعت بيوقفه سوپراستار را نوشتم. البته به دليل آنكه در طول نوشتن، قصه آگوستوس تغيير جدي كرد از آوردن اسم آن در تيتراژ فيلم پرهيز كردم اما همه جا ميگويم كه اين قصه باعث حركت من شد.
يعني داستان هرمان هسه به سوپراستار ربطي ندارد؟
قهرمان هرمان هسه يك دون ژوان است كه به راحتي آب خوردن از آدمهاي پيرامونش استفاده ميكند و شخصيت منفوري دارد اما هرگز با دختر جواني همانند رها در فيلم سوپراستار آشنا نميشود و... البته ميتوان گفت كه كانسپت هر دو قصه شبيه يكديگر است و شباهتهايي هم دارند، مثلا قهرمان هسه هم از اين همه خوشگذراني به هيچ ميرسد و به دنبال تغيير است و...
چرا شهاب حسيني؟ شهاب حسيني چه ويژگيهايي داشت كه مناسب اين نقش بود؟
به جرات ميتوانم بگويم قدرت بازيگري. پيش از اين در فيلم واكنش پنجم همكاري كوتاهي با هم داشتيم اما همان همكاري كوتاه كافي بود تا به قدرتهاي بازي او پي ببرم. علاوه بر اينها فيزيك و صورت مناسبي براي اين نقش داشت. شايد برايتان جالب باشد كه آقاي حسيني شباهتي به شخصيتي كه ارائه كرده ندارد. و گاهگداري در طول ساخت فيلم با حيرت از من ميپرسيد كه آيا اين اتفاقات ميتواند در زندگي يك سوپراستار بيفتد؟
فتانه ملكمحمدي چطور؟
به خاطر اتفاقات فيلمنامه، دختري كه نقش رها را بازي ميكرد بايد حدودا 16 ساله بود، موسيقي ميدانست و از لحاظ ظاهري به سوپراستار شباهتي داشت. از اينها گذشته من ميل نداشتم كه كسي كه رل رها را بازي ميكند، هيچ نوع احساس زنانگي در تماشاچي ايجاد كند. بلكه معصوميت و دانايي او بايد تماشاچي را جذب ميكرد. مثلا اگر قرار بود آقاي بهرام رادان اين فيلم را بازي كند احتمالا من براي ارائه نقش رها دختري با چشم رنگي و مويي خرمايي انتخاب ميكردم. به هرحال هزاران تقاضا از طرف علاقهمندان به بازيگري به دفتر ما رسيد. با مطالعه پرسشنامهها و بررسي صورت ظاهر و قد و... از صد نفر تست گرفته شد كه در نهايت به خاطر شرايط خاص خانم ملكمحمدي، ايشان برگزيده شدند.
كار با ايشان چطور بود؟ منظورم تجربه اول بازيگري است.
خيلي آسان. البته ناگفته نماند پيش از فيلمبرداري بيش از يك ماه خانم ملكمحمدي با يكي از دستيارانم آسا فيروزآذر و خودم روخواني و تمرين فردي داشت و بعد هم تمرينات جمعي. شرايط طوري براي فتانه فراهم شد كه كمكم با محيط و آدمها آشنا شود و احساس غريبي نكند؛ حسي كه ميتواند بسيار در ارائه نقش بازيگر موثر باشد البته آقاي حسيني هم بهعنوان بازيگر روبهروي فتانه نقش بسيار مهمي ايفا كردند.
در فيلمهاي اخيرتان، شايد از آتشبس، با اينكه موضوع فيلمهايتان جدي است، طنز چاشني فيلمهايتان است. اين بهخاطر فضاي موجود در سينماي امروز است يا براي خسته نكردن تماشاگر يا دليل ديگري دارد؟
در فيلمهاي من هميشه طنز وجود دارد، طنزي از متن ميجوشد و اين شايد از روحيه فردي من است. اگر بچههاي طلاق، دوزن، واكنش پنجم و زن زيادي را هم ببينيد متوجه اين مساله ميشويد كه بخشي از آن براي خسته نشدن تماشاچي است و بخشي به خاطر كاراكترهايي است كه آفريده ميشوند. اما هيچيك از لحظات طنز خارج از موضوع و نامناسب با شخصيتها نيست. به قول معروف به متن چسبانده نشده، از دل آن بيرون آمده است.
شخصيت سيامك در فيلم در عين رفاقت نقطه مقابل كوروش است. چرا؟
اين مساله كاملا عمدي است، اولين دليل مهم آن اين است كه متاسفانه هر فيلمي كه ساخته ميشود از طرف برخي فوري به كل تعميم داده ميشود. مثلا اگر ما يك سوپراستار خودخواه داريم، فوري اينطور نتيجه ميگيرند كه منظور من همه هنرپيشهها است. حضور سيامك كه دائم پاي تلفن با خاله و مادرش حرف ميزند غير از اينكه نقطه مقابل كوروش بود كمك ميكرد اين ذهنيت كه همه آدمهاي سينما شبيه كوروش هستند از بين برود.
نگران نيستيد كه اين فيلم از طرف جامعه بازيگران مورد نقد قرار بگيرد؟
نه، چرا نگران باشم؟ اگر بازيگري حرف منطقي براي زدن داشته باشد با جان و دل گوش ميدهم ولي اساسا چرا بايد از طرف بازيگران مورد نقد قرار گيرد؟ مگر همه بازيگرها شبيه كوروش هستند؟ اگر تعدادي هستند، خب ميتوانند با تماشاي چهره خودشان به رفع ضعفهايشان و ترك عادات غلطشان بپردازند. به هر حال من مثل شما فكر نميكنم و مطمئنم جامعه بازيگري ايران و اساسا جامعه سينمايي فيلم را دوست خواهند داشت.
چه شد كه از موضوع زنان در فيلمهايتان فاصله گرفتيد؟
فاصله نگرفتم. مجبور شدم. متاسفانه با به دستانداز افتادن فيلم <تسويهحساب> كه فيلمي در مورد زنان بزهكار بود هر فيلمنامهاي به وزارت ارشاد در مورد مسائل زنان ارائه دادم، رد شد. ظاهرا با سياستهاي فعلي ارشاد تا اطلاع ثانوي نميتوان در مورد زنان و مسائل آنها فيلم ساخت، البته اگر فيلمي بسازيد كه زنان را به تمكين صرف بخواند، احتمالا تشويق هم ميشويد. با شرايط پيشآمده، فكر كردم بهتر است به علايق قبليام برگردم و سوپراستار را ساختم.
فيلم شما را گويا در زمره فيلمهاي معناگرا دستهبندي كردهاند اما فيلم ضرباهنگ تندي دارد.
اين عمدي است، هميشه اين سوال در ذهن من وجود داشت كه چرا لزوما معناگرايي با كندي همراه است و مهمتر اينكه چرا اين كندي گاهي در قالب خرافات شكل معناگرايي ميگيرد. مگر نميتوان فيلمي ساخت كه هم مساله زندگي امروز باشد و هم از ريتم سينمايي برخوردار باشد و اين شايد يكي از انگيزههاي ساخت سوپراستار شد.
در مورد انتخاب لوكيشن مهم فيلم، خانه كوروش بگوييد.
فضاي خانه كوروش توسط همسرم مهندس نيكبين طراحي و اجرا شده و در واقعيت، يك ساختمان كلنگي است كه بعد از اتمام كار تخريب شد.
يعني آپارتمان را ساختيد؟
بله به نوعي. آقاي نيكبين بين ديوارها، فضاي آشپزخانه، اتاق خواب و پذيرايي را با استفاده از نئوپان در يك سالن بزرگ ايجاد كرد. البته ميشد آپارتمانمناسب پيدا كرد اما چه كسي حاضر است آپارتمان مبله مدرن خودش را يك ماه در اختيار يك گروه فيلمسازي قرار دهد؟ به اعتقاد ما اينطور بهتر بود. ما علاوه بر لوكيشن اصلي فيلم، لوكيشنهاي فرعي ديگري در همان خانه كلنگي درست كرديم و همينطور فضاهاي مناسب مورد استفاده گروه مثل اتاق گريم، اتاق لباس و... كه كمك ميكرد هزينه فيلم به شدت پايين بيايد و در كنار آن فضاهاي دلخواه من توسط آقاي نيكبين ساخته شود.
علاوه بر خانم ملكمحمدي، آقاي رشيدپور هم گويا براي اولين بار مقابل دوربين سينما قرار ميگرفتند. هماهنگي خوبي بين نقشآفريني بازيگران اصلي فيلم وجود دارد، چطور به اين هماهنگي رسيديد؟
به نظر من اولين شرط يك حس خوب در تماشاچي انتخاب درست بازيگران براي ارائه نقشها است. تمام بازيگراني كه در فيلم ميبينيد، اولين انتخاب من بودند. در مورد بازيگراني كه اولين بار جلوي دوربين ميروند، مهمترين حس ايجاد همدلي و دوستي ايشان با گروه است كه شايد به خاطر شخصيت اجتماعي و شوخي كه خودم دارم اين كار قبل از مرحله فيلمبرداري انجام ميگيرد. چه در مراحل روخواني سناريو چه در مرحله تست گريم و لباس و... بنابراين بازيگران وقتي با هم همبازي ميشوند نسبت به هم شناخت دارند و رابطهاي بين آنها شكل گرفته است. ضمن اينكه همانطوري كه خودتان گفتيد غير از خانم ملكمحمدي و آقاي رشيدپور بقيه بازيگران فيلم حرفهاي بودند و من اصولا كار با بازيگران حرفهاي را ترجيح ميدهم.
در مورد همكاري با خانم كوثري، مقانلو و بايگان بگوييد.
پيش از كار آنها را ميشناختم به ويژه خانم بايگان كه بيش از سي سال است ميشناسم و با اينكه نقشهاي پيشنهادي من نقشهاي بلندي در فيلم نبود، هر سه با روي گشاده و باز پذيرفتند كه بايد از هر سه تشكر كنم.
خانم خوئينيها و ليلا زارع؟
بله، با اين دو عزيز هم ارتباط دوستانهاي بعد از فيلم برقرار كرديم البته من خانم خوئينيها و زارع را قبل از سوپراستار فقط در فيلمها ديده بودم و آشنايي خاصي با آنها نداشتم اما همكاري خوبي بود.
آقاي شريفينيا چطور؟
ايشان هميشه به من لطف دارند، وقتي خواستم نقش كارگردان را بازي كنند با اينكه درگير چند پروژه بودند انگار عضوي ثابت از گروه باشد پذيرفتند.
وضعيت تسويهحساب چه شد؟
متاسفانه بيش از دو سال از ساخت آن ميگذرد و هنوز كسي جواب درستي به من نميدهد. مسوولان نمايش ميگويند كه فعلا وقت اين فيلم نيست ولي نميگويند وقت نمايش آن چه وقت است. من اين فيلم را كاملا منطبق بر فيلمنامه تصويبي وزارت ارشاد ساختهام ولي از اينكه مسووليت بعدي آن فقط برعهده من و همسرم است بسيار دلخور هستم. فيلم تسويهحساب فيلم بسيار خوبي است و با نيت خير ساخته شده است. به قول يك كارشناس روانشناسي فيلمي است كه ميتواند نقشتراپي اجتماعي را بازي كند اما... بگذريم، بيش از دو سال است كه از اينكه يكي از بچههايم در گنجه است رنج ميبرم اما چه ميتوانم بكنم.
سريالي كه قرار بود براي سيمافيلم بسازيد <كلوپ ياران مثبت> در مورد ايدز را كي ميسازيد؟
سال گذشته 13 قسمت متن كامل سريال را به سيما فيلم ارائه دادم كه تصويب شده اما بخش سريال سيما فيلم منحل و به شبكهها منتقل شد. اخيرا آقاي اسلاميمهر مسوول سيمافيلم پيشنهاد دادهاند كه از اين متون، فيلمهاي 90 دقيقهاي ساخته شود كه اين امر به سادگي ممكن است چرا كه هر قسمت داستان كاملا مستقلي دارد و هركدام در ژانر متفاوتي است.
اخيرا اخباري از شما در مورد ساخت يك فيلم جنگي از كتابي به نام <دا> شنيده ميشود، صحت دارد؟
بله، طرح جديدي از اين كتاب را به مسوولان حوزه هنري و انجمن دفاع مقدس ارائه كردم كه مورد قبول واقع شد. در حال حاضر در حال مطالعه كتب بيشتري در مورد جنگ و سقوط و نجات خرمشهر هستم. اين پروژه، پروژه مهم و بزرگي است و ميتواند تبديل به يك حماسه ملي ميهني شود اما هنوز قرارداد رسمي براي ساخت امضا نشده است.
اخيرا امير نادري در مصاحبهاي از ملاقات خوبي كه هر ساله با شما در آمريكا دارد يادي كرده بود.
بله، من هرچند وقت يكبار ايشان را در نيويورك ميبينم و بحثهاي جذابي با يكديگر داريم. گاهي ايشان به نمايش فيلمهاي من ميآيند و گاهي موفق ميشوم فيلمي از ايشان ببينم. ايشان آنقدر به من لطف داشتند كه چند سال پيش يكي از دوربينهاي محبوبشان را از كلكسيون دوربينهاي خود به من كادو دادند.
فكر ميكنيد مردم و داوران جشنواره چه ارزيابياي از فيلم خواهند داشت؟ اصولا داوري جشنواره را چقدر قبول داريد؟
بارها داور جشنوارههاي مختلف داخلي و خارجي بودهام، به خوبي ميدانم كه بخشي از داوري سليقه است و به همين دليل براي مسابقه دادن با كسي فيلم نميسازم. اما نظر مردم چيز ديگري است. بسيار در مورد آينده سوپراستار و نظر مردم كنجكاوم ولي از آنجا كه اين فيلم را با قلبم و باور شديدم به اخلاق ساختهام، بسيار اميد دارم كه مردم از آن خوششان خواهد آمد.
No comments:
Post a Comment